خدا دوستان

آنانکه خدا را دوست دارند

خدا دوستان

آنانکه خدا را دوست دارند

۱۴ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

دعای ندبه

به دعای ندبه خیلی علاقه داشت. با هر سختی بود عصا زنان صبح جمعه خود را به دعای ندبه می رساند. به اعتقاد بعضی افراد پس از مرگش در روز ختمش که در آن مسجد کوچک ولی با کرامت برگزار شد حضرت مهدی عج هم شرکت کرده بود. دلیلشان بر این مدعا هم این بود که خواب دیده بودند حضرت آیت الله خامنه ای به مراسم ختم آمده است. 

  • شمیم سادات
  • ۰
  • ۰

سید

دوست داشت خدمتی به سید بکند به او گفتند سید را به بازار برسان خوشحال شد. به در خانه ی سید رفت و او را سوار کرد. سید  هیئت ..... بازار تهران سخنرانی داشت. سوار که شد گفت:  "چشمهات چی شده ؟ چرا اینطوری شده ؟" نفهمید سید چی میگه در جواب گفت : چشمهام چیزیش نیست آقا. سید را رساند ورودی بازار ...... بعدش به فکر فرو رفت چشمهام که چیزیش نبود بعد یادش افتاد مدتی است نگاهش را حفظ نمی کنه. سید اثر گناه را تو چشمهاش دیده بود. 

از اون به بعد هروقت سید را میبینه یا میخواد بره پیش سید ذکر یا ستار العیوب را زمزمه میکنه.  

  • شمیم سادات
  • ۰
  • ۰

حاجی اولین سالی بود که به حج مشرف شده بود کنار بیت الله الحرام جوانی کنارش نشسته بود. سوال کرده بود از کجا آمده ای حاجی گفته بود از ایران. در جواب متقابل شنیده بود که از حوالی مدیترانه آمده است. بعد جوان گفته بود سال آینده نمی توانی بیایی حج. ولی از سال بعد هر سال خواهی آمد. حاجی دوسال بعد شد مدیر کاروان و  همه ساله حج مشرف می شود. 

  • شمیم سادات
  • ۰
  • ۰

چشم باطن بین

جوان هر هفته خودش را به شمال شرقی تهران می رساند تا پای صحبتهای پیرمرد فاضل بنشیند. پیرمرد فاضل قبل از شروع به صحبت توی چشم تک تک مخاطبان نگاه می کرد و زیر لب اذکاری را زمزمه می کرد. اون روز هم مثل همیشه توی چشمهای همه نگاه کرد جوان روبروش نشسته بود. بعد صحبتهاش رو شروع کرد. بعد از نیم ساعت یک دفعه زل زد توی چشمهای جوان و گفت : "جوان اگه تمام وقتت را توی هیئتهای امام حسین ع پای روضه بگذرونی ولی نماز صبحت قضا شده باشه باختی" جوان مو بر تنش سیخ شد و خشکش زد چون اون روز نماز صبحش قضا شده بود و اثرش را پیرمرد فاضل بعد از ظهر در چهره جوان می دید. 

پیر مرد فاضل دو سه سال قبل از دنیا رفت.

  • شمیم سادات