خدا دوستان

آنانکه خدا را دوست دارند

خدا دوستان

آنانکه خدا را دوست دارند

  • ۰
  • ۰

عباس آباد

عمر سعد ملعون نزدیک غروب با شادی از خیمه اش بیرون آمد در حالی که در دستش چوب یا عصایی گرفته بود و یکی یکی اجساد شهدای کربلا را شناسایی می کرد. تا اینکه به گودال قتلگاه رسید. دستور داد تا سنگها، کلوخها، نی های سوخته، چوبها و قطعات شمشیر و نیزه را برداشتند تا پیکر منور و مطهر حضرت سید الشهدا روحی و ارواح شیعته فداه ظاهر شد.

عمر سعد ملعون وقتی جراحتهای بی حد و حساب آن حضرت را در جسم بی سر آن امام شهید دید گفتاین همان حسین است که دیدم بارها رسول الله او را بر دوش خود سوار کرده بود. (منظور آن ملعون این بود که من به یزید لعنت الله علیه خدمت کردم و پسر رسول خدا ، عزیز و ریحانه  او را کشتم)

تمام جراحتهای آن امام مظلوم در جلوی بدن او بود. فقط در پشت کتف آن حضرت جراحتی کهنه بود که باعث تعجب عمر سعد ملعون شد و گفت حسین هیچ‌گاه در نبرد به دشمنش پشت نمی‌کرد پس این جراحت چیست؟ یکی از یارانش را فرستاد تا از امام سجاد ع جراحت کهنه را سوال کنند امام سجاد فرمودند : "آن زخم کهنه و قدیمی به خاطر آن است که پدرم در شبهای تاریک غذا و مایحتاج فقرا مساکین و ایتام را به خانه های آنها می برد".

حاج عباس یکی از پیروان ائمه بود. سالها خانه اش محل برگزاری هیئتهای عزای امام حسین ع بود. حتی بعد از اینکه حسینیه هم با کمک خودش و اهالی محل ساخته شد همیشه شب شهادت امام سجاد ع هیئت در خانه خودش بود و پذیرایی بسیار خوبی از عزاداران ی نمود. برای مراسم عروسی، ولیمه حج و ...  هم خانه اش در اختیار هر کسی که میخواست بود. هیچکس در زندگی اش جز لبخند و خوش اخلاقی از او چیزی ندید. اواخر عمر به دلیل قند بالا انگشت پایش را قطع کردند و دیگر نمی توانست برای فقرای محله ..... در جنوب شرق تهران برنج و سایر مواد غذایی را ببرد. به پسرش گفته بود اینکار را بکند. 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی